درود خدا بر تمامی مردان و زنان خدومی که برای این سرزمین جان نثار نمودند و هیچ گاه دست از خدمت مردم بر نمیدارند و حاشا که بتوان گفت روزی خستگی بر ایشان عارض گردد و اینان همان کسانی اند که بندگی رب را در خدمت صادقانه به خلق می دانند و توشه آخرت خود را دعای مردم می دانند و بس . همان بندگان صالحی که هیچ کس از ایشان ناراضی نبوده و نیست و نامشان به نیکی ورد زبان است چرا که در هر دیاری قدمشان می رسد منبع خیرات و برکات می شوند و مشکل گشای مردمند .

در این روزهای پاییزی بهبهان که نه بلکه خوزستان داغدار یکی از این گلهای بهاریست . کسی که وجودش را وقف مردم نمود . رئیسی که هیچگاه بر پشت میز ریاستش ننشست تا مبادا مردم برای رسیدن به او اندکی معطل شوند. رئیسی که درهای محل کارش هیچ گاه بر روی کسی بسته نمیشد . رئیسی که برای مردم همت نمود تا خدا و خلق خدا خشنود شوند … بدون هیچ چشمداشتی . برای ریاست و مدیر کلی حریص نبود . حسرت مال دنیا را نمیخورد . جا و مکان خدمت برایش مهم نبود بلکه خود خدمت را مقدس می دانست .

او رئیسی بود لایق و مدبر اما در لوای کارمندی ساده . اقتدار او چشم گیر بود و عالمی بود با عمل. او کسی نبود جز مرحوم مغفور کربلائی جمشید بافنده پور رئیس اداره ثبت اسناد و املاک شهرستان آبادان و رئیس سابق اداره اسناد شهرستان ماهشهر .

یکی از گلهای سرسبد بهبهانی ها که از قضای روزگار مدت بسیاری بود که بهبهان از نعمت وجودش بی بهره بود اما باز هم برای همشهری هایش منبع خیرات و مبرات بود . هرچه از او بگویم کم گفتم . در یک سالی که افتخار تلمذ محضر آن مرحوم فقید را داشتم چه درسهایی که فرا نگرفتم و براستی بهترین این درسها مردم داری بود . چه روزها که تا پاسی از شب در اداره مشغول به خدمت بود و از آسایش خود برای مردم می گذشت .

مرحوم بافنده پور یک مرد تمام عیار ، استوره ی اخلاق و ادب ، انسانی با شرف و خویی الهی داشت . به چشم خود می دیدم که حق الزحمه کارشناسی های قضایی خود را استفاده نمی کرد و در دم آن را به مستمندان انفاق می کند . به چشم خود دیدم که کفش خود را به کسی داد که پای افزار نامناسبی داشت . وقتی به زیارت ائمه اطهار مشرف می شد با ارسال پیام یا تلفن خود را نائب الزیاره می دانست . او هیچ چیز برای پنهان کردن نداشت ، او همانطور بود که می نمود .

همین بس که در سوگش مدیران ارشد استانی و کشوری و لشکری گریستند و جامه ی نیلی به تن کردند . پرواز کربلایی جمشید تنها خانواده ثبت اسناد را داغدار نکرد بلکه تمام کسانی که برای این خطه خدمت می کنند از هجرت او سینه ای پر درد داشتند و دارند و می توان گفت رحلت آن بزرگوار که برای من استادی فرزانه بود هیچ گاه جبران نخواهد شد و همچنین است برای همه ی دوستان او .

مرحوم بافنده پور علی رغم پیشنهادهای بسیاری که برای تصدی پست های بالاتر اداری به او می شد هیچ گاه منصبی را نخواست و شعارش این بود که می خواهم در استان خودم باشم و در همین خطه خدمت کنم . میگفت : اگر جای دیگر بروم زادگاهم را چه کنم . زندگی او برای ما سرلوحه ایست زرین .

مرحوم کربلایی جمشید در عین صلابت و والایی و معرفت شخصی بسیار افتاده و متین و مصداق این بیت بود که شاعر می فرماید:

افتادگی آموز اگر طالب فیضی       هرگز نخورد آب زمینی که بلند است .

از خداوند منان می خواهم روح بلند آن مرحوم را در فردوس برین جای دهد و صبر به خانواده داغدار بافنده پور عطا فرماید .

گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود

گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود

گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود

گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود

روحش شاد و یادش گرامی .

بدینوسیله از تمامی دوستان برای آن مرحوم مغفور طلب فاتحه می نمایم .