یک باور عمومی در ذهن بسیاری از مردم ما وجود دارد که کارهای گروهی در جامعه ما هیچ وقت به نتیجه نمی رسد. خود این تفکر باعث شده تا کمتر به سراغ اموری برویم که به همکاری گروهی نیاز دارد. به نظر می رسد ریشه این باور در تلاشهای نافرجام فراوان برای کار تیمی است که اکثراً بی نتیجه مانده اند. حالا باید ببینیم چه عواملی باعث عدم توفیق ما در همکاری گروهی شدهو برای رفع آنها چه باید کرد. توضیح اینکه شاید برخی مسائلی که در این متن ذکر شده، مصداق پا در کفش عالمان علوم اجتماعی و مدیریت کردن باشد که آنها به بزرگی خود بر من حقیر می بخشند و آن را به چشم گوشه ای از دغدغه ها و باورهای ذهنی یک شهروند ببینند. امید آنکه این نوشته تلنگری باشد بر اذهان همگان و توجهی باشد به سمت آسیب شناسی کار گروهی که یا هنوز به نحو احسن انجام نشده و یا نتایج آن در حوزه عمومی به کار گرفته نشده است. آن مواردی که به ذهن من می رسد اینهاست :
باور کنیم که نیاز به کار گروهی داریم :
قصدم شعار دادن نیست. به نظر من بسیاری از کمبودهایی که در زندگی خود احساس می کنیم، به خاطر کمبود اجتماعات هدفمند است: اجتماع برای همفکری، برای همدردی و برای پیشبرد همه اموری که نیاز به افکار، ایده ها و تخصص های مختلف دارد..؛ اموری که نیاز به تفکری همه جانبه دارند و از آنجایی که «همه چیز را همگان دانند» ، بدون ساختار جمعی نمی توان آنها را به مقصود رسانید.
باور به کار گروهی نیز تنها با این جملات شکل نمی گیرد. باید برای آن تمرین کنیم. باید سعی کنیم که در تشکلها، گروه ها و کمپین ها حاضر شویم تا کار گروهی را یاد بگیریم. با این باور وارد شویم که کار گروهی آسان نیست و مشکلات فراوانی دارد؛ تا نه در مقابل مشکلاتش پا پس بکشیم بلکه راه حلشان را پیدا کنیم.
مبنای اولیه شکل گیری گروه باید همیشه در ذهن باشد تا اختلاف سلیقه ها مدیریت شود :
تجربه تاریخی ما پر از شکل گیری گروه ها و تشکل های کوچک و بزرگی است که با گذشت اندک زمانی دچار انشقاق و چند دستگی شده اند و آن ناشی از اختلاف نظرها بوده است. با گروه های بزرگش کاری ندارم؛ ولی تجربه من از گروه های کوچکش، همراه اختلافاتی بوده که با کمی تفکر میشد آنها را کنار گذاشت.
به هر حال هر دسته ای از افراد که در کنار هم جمع می شوند، بر مبنای یک دغدغه مشترک اجتماعی می خواهند فعالیت کنند. اگر همیشه یادمان باشد که بر مبنای چه دغدغه ای در کنار هم جمع شده ایم، نباید اختلافاتی که به اهداف مشترکمان ربطی ندارد، نباید مانع همکاریمان بشود. هیچ منطقی نیست که من به علت اختلافی که با هر شخصی در حوزه ایدئولوژی، مذهب، سیاست و حتی موارد شخصی تری مثل نژاد و جنسیت دارم، فرصت همکاری متقابل با او را برای حوزه ای که در آن هم عقیده ایم، از خودم سلب کنم.
البته جدای از این مسئله، اختلاف نظرهایی نیز وجود دارد که مربوط به اختلاف سلیقه در نحوه انجام فعالیتهای گروه و روش دستیابی به اهداف است، ولی وقتی اهمیت کار گروهی در خاطرمان باشد، آنها نباید باعث از هم پاشیدن گروه بشوند.
بعضی اوقات نمی دانیم خواسته هایمان را چطور عملی کنیم :
رسیدن از آن خواسته ای که در ذهن داریم به آن چه که باید در عمل انجام بدهیم، مشکل است. در گام اول برای عملیاتی کردن اهداف، باید از روش طوفان فکری استفاده کرد و از کوچکترین ایده ای که به ذهن تک تک افراد گروه می رسد استقبال کرده و در بین اعضا آن را به بوته نقد گذاشت تا راه حل مناسب پیدا شود.
بعضی مواقع لازم است که دست به آزمون و خطا بزنیم تا راه مناسب را کنیم. مهم این است که اگر هر روشی ما را به نتیجه نرساند، از هدفمان دست نکشیم و با کسب تجربه از شکست قبلی به دنبال مسیر مناسب تر باشیم.
مدیریت کار گروهی خیلی مهم و خیلی مشکل است :
بخش عمده ای از مشکلات کار گروهی، به دلیل مخدوش شدن روابط بین مدیر یا رهبر گروه و اعضای آن است. فراوان پیش آمده که پس از گذشت مدتی از تشکیل گروه، اعضاء، مدیر گروه را متهم می کنند که بدون مشورت دیگران و یا در جهت منافع خود فعالیت می کند. مدیر نیز ممکن است به این نتیجه برسد که بسیاری از اعضا در کارهای گروه درگیر نمی شوند و آن را به حال خود رها کرده اند. همه این مسائل ناشی از عدم وجود رابطه صحیح بین طرفین است.
بدون شک هر گروهی نیاز به یک رهبر، مدیر، رئیس و یا عنوان مشابه اینها دارد. اما در گروه های اجتماعی نباید این شخص را همچون فردی در رأس یک سلسله مراتب سازمانی دید. مدیریت گروه های اجتماعی را باید در قالب هماهنگ کننده روابط و وظایف دید.
پس مدیر یک گروه اجتماعی بر خلاف رئیس یک سازمان، تصمیم گیری نمی کند؛ بلکه افکار و ایده ها را در طی روندی که با همکاری اعضای گروه است، به سمت و سوقی هدایت می کند که بتواند اهداف و خواسته های گروه را دنبال کند.
گاهی اوقات ممکن است به عنوان یک مدیر، خواسته عمومی افراد را اشتباه بدانیم (و شاید هم حق با ما باشد)، ولی باید به آن خواسته تن در دهیم؛ چون تصمیم نهایی باید بر اساس باور عمومی گروه اتخاذ شود.
ممکن است تصمیم گیری اشتباه در رسیدن به اهداف خلل وارد کند، اما وقتی تک تک اعضا خود را در تصمیم گیری مؤثر ببینند، همکاری با گروه را ادامه می دهند و همین مسئله، ضامن بقای گروه است.
اعضای گروه باید تفویض اختیار و مسئولیت را تجربه کنند :
هنر مدیر یک گروه این است که بتواند تمام اعضای گروه را در کارها درگیر کند. به بیان دیگر، در گروه اجتماعی همانطور که تمام تصمیم گیری بر عهده مدیر نیست، تمام مسئولیت ها را نیز مدیر نباید بر دوش بکشد. متأسفانه بسیاری مدیران با تکیه به این استدلال که « کار وقتی درست انجام می شود، که آدم خودش آن را انجام دهد»، همه زحمات گروه را به جان می خرند؛ ناغافل از روزی که چشم باز می کنند و می بینند که این مسئله باعث شده بقیه یا او را به چشم کسی ببینند که گروه را غصب کرده و یا اینکه تن آسوده از اینکه کارهای گروه دارد انجام می شود، آن را به حال خود رها می کنند. اعضاء هر کدام می توانند مسئولیت و اختیار تام یک یا چند فعالیت مرتبط با گروه را بر عهده داشته باشند. این مسئله چند فایده می تواند داشته باشد :
الف- وقتی همه اعضا به نوبه خود در انجام کارهای گروه مشارکت داشته باشند ، همه امور بر گردن یک یا چند نفر نمی افتد تا پس از مدتی از انجام آنها خسته شده و رهایش کنند.
ب- وقتی مسئولیت انجام کار بر عهده خود فرد باشد، او تأثیرگذاریش را در پیشبرد اهداف گروه می بیند و همین مسئله مشوق وی برای ادامه همکاری با گروه است.
ج- اعطای مسئولیت به اعضا، توان مدیریتی آنها را به معرض آزمایش می گذارد و بدین گونه می توان افرادی را که مستعد هستند مدیران بعدی گروه باشند، شناسایی کرد. شکل ایده آل اداره یک گروه اجتماعی به نحوی است که مدیریت آن به شکل چرخشی بوده تا هر کس در عین حالی که به عنوان عضو گروه از منافع آن بهره می برد، در اداره آن نیز نقش داشته باشد.
نحوه برخورد با انتقادها مهم است :
اصطلاح « انتقاد سازنده» را دیگر همه مان شنیده ایم. درباره روحیه نقدپذیر هم خیلی گفته شده. ولی می خواهم روی بحث برخورد با انتقاد دقیقتر شوم. انتقاد به عملکرد گروه می تواند از داخل گروه و در بین اعضا و یا از خارج گروه باشد. نکته واضح اینکه هر دو گونه نقد را باید شنید. برخی نقدهای خارج از گروه می تواند ناشی از بی اطلاعی از اوضاع و اهداف گروه باشد. برخورد با این دسته از انتقادها باید آگاهی دهنده و اقناعی باشد و نه به گونه ای که منتقد طرد شود.
توهم توطئه داشتن در قبال انتقادها نیز مخرب است و اصرار بر آن می تواند به وجهه عمومی گروه ضربه بزند و یا حتی به خود اعضای گروه هم سرایت کند. البته از طرف دیگر باید مواظب بود که دیگران خواسته یا نخواسته اهداف و مطالبات گروه را زیر سؤال نبرند؛ به خصوص در مورد گروه های اجتماعی که متأسفانه هنوز خیلی ها به ضرورت و اهمیت فعالیت آنها پی نبرده اند.
همانطور که نقد کننده باید درباره ادبیات نقدش مواظب باشد و آن را متوجه شخصیت فردی طرف متقابل نکند، اعضای گروه نیز نباید با شنیدن یک نقد- به خصوص نقدی که از طرف عضو گروه است- در رابطه با طرف مقابل حکمی صادر و به او انگی بچسبانند.
برخورد با انتقادات درون گروه از حساسیت بیشتری برخوردار است. این برخورد نباید به گونه ای باشد که فرد مقابل را از همراهی با گروه بازدارد و نه به نوعی که گروه را به چالش بکشاند.
لازمه حرکت رو به جلوی گروه، صبر و اداره و پشتکار است :
گاهی وقتها لازم است به عقب برگردیم و ببینیم که کجا بوده ایم و الآن کجائیم، دنبال چه بوده ایم و تا چه حد الآن خود را به آن نزدیک می بینیم. دیدن پیشرفتها و ذوق کردن از آن خوب است؛ ولی باید یادمان باشد که به حداقلها قناعت نکنیم.
گاهی اوقات موانعی بر سر راهمان سبز می شود که کار ما را دچار وقفه می کند. حتی اگر مانع آن قدر بزرگ بود که مجبور شویم کار را رها کنیم، نباید تلاشهایمان و تجربه هایمان را نادیده بگیریم و آرمانمان را به دست فراموشی بسپاریم. باید منتظر فرصتی بمانیم تا راهی تازه باز شود و دوباره ادامه دهیم. اگر اهدافمان را فراموش نکنیم مطمئناً به وقتش راه برایمان باز می شود. مهم این است که امیدمان را از دست ندهیم.
بسیار مطلب خوب و همراه با راه کار بود . سعی می کنم کاربردش در زندگی شخصی ام مشهود باشد