هم میهنان آمریکایی من: نپرسید کشورتان برای شما چه خواهد کرد، بپرسید برای کشورتان چه کاری می توانید انجام دهید.عبارت تامل برانگیز فوق در سالیان کمی دور در جهان در حال توسعه به سرعت شایع شد و شالودهی بنیان فکری تازهای در حکومت داری گشت. آن چه که در بالا آمد بیش از آن که شهرتش را مدیون مؤلفش (جبران خلیل جبران) باشد گسترهی آوازهاش به خطابهی جان اف کندی رئیس جمهور فقید ایالات متحده در روز تحلیف ریاست جمهوریاش برمی گردد.عبارتی سحرآمیز که موجی نوین به راه انداخت و توانست شهروندان امریکایی آن برهه را جادو کند.
نتیجه این جادوگری بر سر در منزل نشاندن این جمله طلایی از سوی مردمان آن دیار در اوایل دهه شصت میلادی و آغاز تغییر در نگرش آنان نسبت به وظایف متقابل حاکمان و شهروندان در عصر جدید بود. وظایف متقابلی که مولای متقیان علی (علیه السلام) در خطبه ۲۱۶نهج البلاغه آن را در شمار بزرگترین حق در میان حقوق الهی بر می شمرد و جان کلام را این گونه آوردهاند که پس رعیت اصلاح نمی شود جز آنکه زمامداران اصلاح گردند و زمامداران اصلاح نمی شوند جز با درستکاری رعیت.
حال همین پرسش و پرسش هایی از این جنس در ۷۰-۴۱۲
برابر دیدگان ما شهروندان بهبهانی است.
شهروند گرامی! آیا تا به حال به دیدهی تأمل و با دقت بیشتر، پیرامون اطرافمان را نگریسته ایم؟
آیا همه چیز بر وفق مراد است؟
آیا وجود برخی مدیران و مسئولان ناکارآمد و غیرمتعهد که آسیب بزرگ و جبران ناپذیری به پیکرهی شهرمان وارد ساختهاند و بیش از آنکه حضورشان نعمت باشد، نقمت است، آزاردهنده نیست؟ آیا از اینکه هرازگاهی شاهدیم جایی که در آن زیست می کنیم، به یک زباله دان بزرگ تبدیل می شود، حالمان به هم نمی خورد؟
آیا آشغال های سرگردان و انباشته که کمتر خیابان و کوچه ای است که آنها را به خود نبیند و کمتر رهگذری است که رایحهی مشمئزکنندهاش شامه اش را نیازارد، طاقتمان را طاق نکرده است؟
آیا فرصت طلایی اجرای پروژه آب و فاضلاب که با بسیار بد اجرا شدنش غمی افزود بر غم هایمان، خلق مان را تنگ نکرده است؟
آیا وضعیت نابسامان آسفالت های این سامان که معضلی شده جانکاه، پیگیری قاطع و مصمم شهروندان را نمی طلبد؟
آیا خود ما جزو ناقضان قانون و طی شدن روال قانونی یک پروسه که باید باشد و نیست، نیستیم؟ آیا درخواست های نابه جا و غیرانسانی ما از افرادی که بر مسند امور هستند منجر به قانون شکنی و لگدمال شدنC4090-958 حقوق انسانی نمی شود؟
آیا ما ناتوان از انجام کارهای بشر دوستانه در قبال همشهریانمان هستیم؟
آیا دایر بودن مکانهای فرهنگی و تفریحی متناسب با سنین مختلف بویژه شهربازی برای کودکان و آینده سازان فردای ما نیاز امروز شهر پروژه ما نیست؟
از این آیاها بسیار است، که نه نوشتن آن در حوصلهی من است و نه خواندنش در حوصلهی شما!!! اساساً شهروند جهان سومی هنگامیکه معترض به مشکلات و نابسامانیهای وضع موجود جامعهاش می شود چنان فریاد پایمال شدن حقوق شهروندی سر میدهد که گوش فلک از تحمل شنیدن آن عاجز می ماند.
و چه بسیار متجدد مآبانه مدعی می شود که قرن ۲۱ است و چرا هنوز باید در عصر حجر و جهل و جمود زیست کرد.
دقیقاً حرف حساب همین است؛ هم شهری عزیز قرن ۲۱ است.
انسان قرن ۲۱، نسبت به شرایط پیرامونش بی خیال نیست و بی تفاوت از کنار نارسایی ها و تخلفات مکرری که رخ می دهند نمی گذرد و واکنش قانونی و موثر از خود نشان می دهد.
انسان قرن ۲۱، نسبت به تمیزی، زیبایی و استاندارد بودن محل زیست و مبلمان شهری اش حساس است و شریک قافلهی آشغال پراکنان و تخریب کنندگان نیست.
انسان قرن ۲۱، برای دست یازیدن به خواستهاش با نقض قانون، پارتی بازی و این و آن را واسطه کردن، فرسنگ ها فاصله دارد. قانون را برصدر می نشاند و خود را از شر ناعدالتی تبعیضی که در پی ترور قانون بوجود می آید راحت می کند.
انسان قرن ۲۱، اهل مطالعه و تیزبین است و به آسانی از کنار انتصاب ها و انتخاب هایی که آینده بهتر زندگی اش به آنها گره خورده، نمی گذرد.
انسان قرن ۲۱، به فردای بهتر می اندیشد، اهل برنامه ریزی و کارگروهی و تشکیلاتی است و سعی به بهبود فضای شادی و نشاط جامعه اش دارد.
انسان قرن ۲۱، پرسش گر و مطالبه گر است و راه های مدنی را برای احقاق حقوق خویش می آزماید.
بهبهانی عزیز! هر چقدر هم قانون دارای ایراد باشد تعهد به اجرای آن با تمام ایراداتش شایسته تر است از عدم اجرای آن، و بدانیم راه اصلاح قانون از خود قانون می گذرد.
مردم بهبهان به صفت قناعت شهرهاند و به زیور صبوری آراسته اند. اما صبوری هم اندازه دارد. آن قناعت مورد پسند و پذیرش است که از سر مناعت طبع باشد و آن قناعت که عافیت طلبانه و محافظه کارانه باشد نه تنها مذموم است که سبب درجا زدن و پس رفت نیز می شود.
همشهری عزیز اینجا بهبهان است قرن ۲۱؛ پس بیاییم قرن بیست و یکمی رفتار کنیم نه عصر حجری، و به خاطر داشته باشیم؛
اهل بهبهانیم و روزگارمان خوب نیست ….
احسنت جناب مهاجرانی…
البته باید می گفتید ” اهل بهبهانم، روزگارم چول است”
بسیار عالی بود