✍️ دکتر مسعود سرحدی
«نام تمام دختران شهر من نرگس است»
و نرگس خواهر من است با دامنی رها در باد که عطر نجیبانهی گیسوانش هر ساله فضای شهرم را معطر میکند.
و نرگس مادر من است با چشمانی سحرانگیز که تاریخ پر از حادثه و آشوب ارگان را به تصویر میکشد.
و نرگس پدر من است ایستاده بر پای خود که صولت سوزان سرما را به سخره میگیرد.
و نرگس شناسنامه و هویت بهبهان است که هر ساله تمام اهالی دیارم به پاسداشت آن کمر همت میبندند و با جشن و پایکوبی تولدش را به جشن مینشینند.
امسال توفیق، رفیق راهم شد تا در مراسم دوازدهمین دورهی برگزاری جشنوارهی گل نرگس شرکت کنم و اتفاقاً چند دقیقهای هم برای جماعت مشتاق سخن برانم.
همیشه خود را سخنور ادبی در سالنهای سرپوشیده در مقابل جماعت آرام میدانستم و از مراسمات شلوغ و جُنگهای پر سر و صدایِ تودهای، گریزان و هراسان بودم؛ تا اینکه به دعوت دوست دیرآشنایی که تجربهی مدیریت برنامههای فرهنگی را در سطح کشور داشت در این دوره شرکت کردم تا شاهد چهرهی برهنهتری از واقعیت بهبهاندوستی و مشتاقی در میان همشهریان خود باشم.
احساسی که پس از مراسم به من دست داد، بیآنکه حس شوونیستی داشته باشم، باعث شد یکبار دیگر به بهبهانی بودن خود افتخار کنم و با آنکه خود قامت کشیدهای دارم وقتی به خانه رسیدم و از مقابل آیینهی قدی گذشتم خود را کشیدهتر و بلندقامتتر دیدم. گویی چندین متر بر قد و چندین کیلو بر وزنم افزوده شده بود چرا که عشق به بهبهان را که سالها برای شناخت و معرفی ظرفیتهای آن، تلاش بی مزد و منت کرده بودم و گاه مأیوسانه و از سر استیصال فکر میکردم در این راه «سعی من و دل باطل بوده» است اکنون در این جشنواره در سیمای مشتاقانهی زن و مرد و پیر و جوان چنان جاری است که هر بینندهای را به تحسین وامیدارد.
بنابراین بر خود فرض دیدم به عنوان یک پژوهشگر حوزهی بهبهان که زادبوم خود را دوست دارد و سالهای سال قلم خود را مصروف آن کرده است از تمامی عوامل و دستاندرکاران جشنواره تشکر کنم.
پس تقدیر میکنم از:
مجری خوشذوق و کاربلدی که دهانش را با تکلم به گویش شیرین بهبهانی کندوی عسل کرده بود.
شاعر شهیر و پاسدار گویش بهبهانی که همواره دل در گرو این خاک مهرخیز داشته است.
و گروههای توانمند موسیقی محلی که سازشان را با تار و پود دل مردم کوک کردند تا سرور و سرود را در دل همشهریان غرس کنند.
و گروه نمایش «کل وُجور» که سماع مولانا وارشان اگرچه به ظاهر لبخند بر لبها مینشاند ولی در پنهان خود تراژدی بود که قونیهی قلب هر بینندهای را به لرزه در میآورد و آسمان چشمانش را بارانی میکرد.
و در آخر از مدیر سختکوش جشنواره و مدیرجوان غرفهها که دشواری راهاندازی چنین جشنوارهای را با جان و دل پذیرفتند و همچنین از مدیران سازمانها و ادارات تقدیر میکنم.
پس درود بر دختر بهبهان، نرگس، که بهانهی چنین جشنوارهای شد و درود بر فرزندان هنرمند بهبهان که فرهنگ، طبیعت و تمدن نیاکان خود را اینگونه پاسداری میکنند.