پایان یک رویا

بهبهانی ها نخبه نیستند !

“بهبهانی ها فکر می کنند نخبه اند!” این جمله شاید برای مردمی که بارها و بارها نخبه خطاب شده اند و در سایر شهرها به خود بالیده اند که بهبهانی هستند، ناراحت کننده و تعجب آور باشد. در این نوشتار بر این مدعا دلایلی می آوریم شاید نخبه ی بالقوه ای، بالفعل شود. رویکرد این نوشتار کلی است و بی شک استثنائاتی در این دیار غبار گرفته وجود دارد که مورد خطاب نگارنده نیستند.
یک بهبهانی شاید در کنکور موفق باشد و مثلا آمار قبولی های پزشکی اش به نسبت یک شهر کوچک فراتر از حد معمول باشد، اما این دلیل نخبگی در دنیای نوین امروزی نیست، او یک نخبه درسخوان در یک حوزه خاص است نه یک نخبه مسئولیت پذیر و اجتماعی. شاید بهترین تعریف را ژاپنی ها در حوزه نخبگی ارائه می کنند، آنجاییکه به دانش آموزان خود در مدارس در کنار علم، درس های ارزشمندی مانند مسئولیت پذیری و نظم می دهند. ژاپنی ها معنای نوینی از نخبگی را ارائه کرده اند که شاید مناسب حال بهبهان ما باشد.
نخبه هیچ وقت بی خیال نیست، ولی بهبهانی ها بی خیالند. بی خیال از وضعیت موجود در شهر. کسی فریاد نمی زند ولی تا دلتان بخواهد غر می زنند. نخبه غر نمی زند، نخبه گام بر می دارد آن هم گام عملی و کارساز. نخبه، برگزیده شده است تا بی خیال نباشد.
نخبه به دنبال اتحاد است نه تفرقه. بسیاری از ما بهبهانی ها خوراکمان تفرقه است. خواسته یا ناخواسته چشم دیدن پیشرفت هم خدمتی، هم ردیف، هم اداره ای و یا همکار خود را نداریم.
نخبه بجای حرف، عمل می کند. بهبهانی ها فقط حرف می زنند آن هم نه در فرمانداری و شهرداری، بلکه در صف نانوایی و تاکسی. نخبه، بیدار است. بهبهانی ها یا خوابند یا زمانی بیدار می شوند که کار از کار گذشته باشد.

بهبهانی ها فقط مدعی نخبه بودن هستند در حالی که یک نخبه واقعی اصلا ادعا بلد نیست. شهر نخبگان باید مدیرانش نیز نخبه باشند ولی با نگاهی اجمالی به ظاهر شهر و یک سرکشی مختصر به برخی ادارات، میزان نخبگی مردم این شهر مشخص می شود. اشکالی که در این شهر وجود دارد این است که بعضا مردم، مدیران را از بدنه خود نمی بینند ولی غافل از اینکه اینان همان شهروندان بهبهان هستند که با سومدیریت خود، شهر را به این روز انداخته اند.
بهبهانی ها به یک دلیل دیگر هم نخبه نیستند. نخبه ها، می توانند همدیگر را تحمل کنند. بهبهانی ها این قدرت را ندارند. بهبهانی ها از قدیم الایام نخبگان واقعی خود را به دلایل عجیبی از این دیار رانده اند.

بهبهانی ها قانع هستند به کمبودها. روی چمن های خشک و خاردار می نشیند ولی حاضر نیستند کوچکترین تذکری به مسئول مربوطه بدهند. نخبه ساکت نیست. به موقع حرف می زند و به موقع سکوت می کند. ولی بهبهانی ها اینگونه نیستند.
نخبه روحیه کارگروهی دارد ولی بهبهانی ها انگار ذاتا از این نعمت بی بهره اند. نخبه می داند چه حقوقی دارد، ولی ما اولا نمی دانیم در این شهر چه حقوقی داریم و اگر هم کاملا به این حقوق واقف باشیم بعید می دانم شهامت یا بهتر بگویم اراده استفاده از این حقوق را داشته باشیم.
در بهبهان، یک نخبه واقعی برای تصدی پست های حساس، یا خودش کاندید نمی شود یا اگر هم سهوا کاندید شد، مردم از خجالت ایشان در آمده و با استقبالی ناامیدکننده، ایشان را از دور خارج می کنند.
یک بهبهانی همین که فرزندش در کنکور موفق شود، برایش کافی است ولی غافل از اینکه همین فرزندش سالها در یک شهر بیمار، بزرگ شده است و به همین دلیل وقتی وارد دانشگاه می شود با تناقضات بسیاری روبرو خواهد شد.
شاید نوشتاری که از دیدگان مهربانتان گذشت را به دیدن نیمه خالی لیوان شکسته این شهر متهم کنید ولی باید بپذیریم که ما بیماریم نه نخبه. ما بهبهان را به این روز انداخته ایم و منتظر منجی نشسته ایم!! ولی خودمان نیک می دانیم که خانه از پای بست ویران است. تفکر ما بیمار است. دست در دست هم نمی دهیم. تخریب می کنیم چون بعضا منافعمان در خطر است. اگر هم انسان پاکی باشیم، مدیر خوبی نیستیم و بازهم می شود همان آش و همان کاسه. انگار همیشه یک پای این شهر، لنگ است.
اگر به بعنوان یک بهبهانی از این نوشتار گلایه داشته و خود را مخاطب آن نمی دانید، صمیمانه پوزش می طلبیم، شما قطعا استثنا هستید و نخبه. منظور ما شخص دیگری است…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک سال پیش