کاستی ها و نواقص به وجود آمده در ساختار شهری بهبهان در طول سالیان گذشته آن قدر عینی و انباشته شده است که قریب به اتفاق مردم بهبهان را از بهبود اوضاع آن ناامیدتر از قبل کرده است. از سوی دیگر عدم ریشه یابی همه جانبه این کاستی ها و مواجهه کارشناسی با عوامل ایجاد آن ها، بر پیچیدگی شرایط افزوده است. این مقاله از زاویه تئوری شناخته شده ” پنجره شکسته” به این کاستی ها نگاهی انداخته و امیدوار است با اجرایی شدن این تئوری در ساختار مدیریت شهری بهبهان در ابعاد مختلف، چراغی به سوی توسعه پایدار بهبهان روشن کند. بی شک این تئوری همان گونه که در سایر نقاط جهان اثربخش بوده در این منطقه پر پتانسیل نیز چراغ سبزی برای جبران گذشته و حرکت به سوی آبادانی آینده خواهد بود. در این مقاله ابتدا به تشریح تئوری پنجره شکسته و کارایی آن پرداخته شده و در ادامه با ذکر چند نمونه، به نوعی بومی سازی این تئوری در بهبهان تبیین شده است. معتقدیم بررسی جدی و کارشناسی این طرح در کنار برنامه ریزی و انسجام بین نهادهای ذیصلاح در سطح شهرستان، نتایج درخشان آن را در کوتاه مدت نشان خواهد داد.
نظریه پنجره شکسته، یک نظریه جالب و عملی است که نخستین بار در یکی از بزرگترین شهرهای دنیا اجرا شد و نتایج مثبت آن، شهر مذکور راکه مشکلاتی به مراتب وخیم تر از بهبهان داشت را سروسامان داد[1]. امروزه باتوجه به رشد روزافزون رسانه های محلی و ایجاد حس مطالبه گری در میان مردم بهبهان، نگاه علمی و کارشناسی به ریشه های عقب ماندگی بهبهان از جنبه مبلمان شهری و منظر شهری، تئوری ” پنجره شکسته” می تواند راهگشای برخی کاستی ها در بهبهان باشد به شرطی که مسئولان ارشد شهرستان با نگاه ویژه و کارشناسی با این موضوع برخورد کرده و مقدمات این طرح را فراهم کنند. نماینده شهرستان بعنوان وکیل مردم در قوه قانون گذاری، فرماندار شهرستان بعنوان نماینده عالی دولت در شهرستان، شهردار بعنوان بازیگر اصلی در ساختار و منظر شهری، اعضای شورا بعنوان برنامه ریز طرح، دادستان و فرمانده نیروی انتظامی، راهنمایی و رانندگی، مدیران ادارات، از بازیگران اصلی این طرح هستند و نقش تک تک آنها در اجرای صحیح این تئوری انکار ناپذیر خواهد بود. در ادامه به تشریح این نظریه پرداخته و سپسبا ذکر مثالی آنرا برای بهبهان بومی سازی خواهیم کرد و امیدواریم نقطه آغازی بر استفاده از این نظریه در سایر زمینه ها باشد.
تئوری پنجره شکسته
در دهه هشتاد در نیویورك، باجگیری در ایستگاهها و در داخل قطارها امری روزمره و عادی بود. فرار از پرداخت پول بلیط رایج بود تا آنجا كه سیستم مترو 200 میلیون دلار در سال از این بابت ضرر میکرد. مردم از روی نردهها بهداخل ایستگاه میپریدند و یا ماشینها را به عمد خراب میکردند و یکباره سیل جمعیت بدون پرداخت بلیط به داخل مترو يا اتوبوسها و…سرازیر میشد. اما آنچه که بیش از همه به چشم میخورد گرفیتی[1] يا نوشتههاي روي در و ديوار، واگنها و اتاقكهاي اتوبوسها بود. گرفیتیها نقشها و عبارات عجیب و غریب و درهمی است که بر روی دیوار نقاشی و یا نوشته ميشوند[1].
هر شش هزار واگنی که در حال کار بودند از سقف تا کف و از داخل و خارج از گرفیتی پوشیده شده بودند. آن نقش و نگارهای نامنظم و بیقاعده چهرهای زشت، عبوس و غریب را در شهر بزرگ زیرزمینی نیویورک پدید آورده بودند. اینگونه بود وضعیت شهر نیویورک در دهه ١٩٨٠ شهری که موجودیتش در چنگال جرم، جنایت و خشونت فشرده میشد.
با آغاز دهه ١٩٩٠ به ناگاه وضعیت گوئی به یک نقطه عطف برخورد کرد. سیر نزولی آغازشد. قتل و جنایت به میزان ٧٠ درصد و جرائم کوچکتر مانند دزدی و غیره ۵٠ درصد کاهش یافت. در ایستگاههای مترو با پایان یافتن دهه ١٩٩٠، ٧۵ درصد از جرائم از میان رفته بود. زمانی که نیویورک به امنترین شهر بزرگ آمریکا تبديل شده بود دیگر حافظهها علاقهای به بازگشت به روزهای زشت گذشته را نداشتند.
اتفاقی که در نیویورک افتاد همه حالات مختلف را به خود گرفت، به جز یک تغییر تدریجی، کاهش جرائم و خشونت ناگهانی و به سرعت اتفاق افتاد. درست مثل یک اپیدمی. بنابراین باید عامل دیگری در کار میبود. باید توضیح دیگری برای این وضعیت پیدا میشد. این “توضیح دیگر” چیزی نبود مگر تئوری “پنجره شکسته[2]” .
تئوری پنجره شکسته محصول فکری دو جرم شناس آمریکائی به نامهايجيمز ویلسون[3] و جورج کلینگ[4] بود. این دو كارشناس استدلال کردند که جرم نتیجه یک نابسامانی است. به عنوان مثال؛ اگر پنجرهای شکسته باشد و مرمت نشود آنکس که تمایل به شکستن قانون و هنجارهای اجتماعی را دارد با مشاهده بی تفاوتی جامعه به این امر دست به شکستن شیشه دیگری خواهد زند. دیری نمیپاید که شیشههای بیشتری شکسته میشود و این احساس آنارشستی، بيقانوني و هرج و مرج از خیابان به خیابان و از محلهای به محله دیگر گسترش يافته و با خود اعلائم و پيامهايي را به همراه خواهد داشت. به عبارتي اين پيام را ميدهند : هر کاری را که بخواهید، مجازید انجام دهید بدون آنکه کسی مزاحم شما شود.
در میان تمامیمصائب اجتماعی که گریبان نیویورک را گرفته بود ویلسون و کلینگ دست روی “باج خواهیهای کوچک” در ایستگاههای مترو، “نقاشیهای گرفیتی” و نیز “فرار از پرداخت پول بلیط ” گذاشتند. آنها استدلال میکردند که این جرائم کوچک، علامت و پیامیرا به جامعه میدهند که ارتکاب جرم آزاد است هر چند که فی نفسه خود این جرائم کوچک هستند.
این بود تئوری اپیدمیجرم که به ناگاه نظرات را به خود جلب کرد. حالا وقت آن بود که این تئوری در مرحله عمل به آزمایش گذاشته شود.
فردي به نام دیوید گان[5] به مدیریت سیستم مترو گمارده شد و پروژه چند میلیارد دلاری تغییر و بهبود سیستم مترو نیویورک آغاز شد. برنامه ریزان به وی توصیه کردند که خود را درگیر مسائل جزئی مانند گرفیتی نکند و در عوض به تصحیح سیستمی بپردازد که به کلی در حال از هم پاشیدن بود. اما پاسخ اين فرد بسيارعجیب بود. ديويد گان گفت: “گرفیتی است که سمبل از هم پاشیده شدن سیستم است باید جلوی آنرا به هر بهائی گرفت.”
از نظر او بدون برنده شدن در جنگ با گرفیتی(بعنوان سمبل مسائل کوچک و پیش پاافتاده اما کلیدی در این تئوری) تمام تغییرات فیزیکی که شما انجام میدهید محکوم به نابودی است. قطار جدیدی میگذارید اما بیش از یک روز دوام نمياورد، رنگ و نقاشی و خطهای عجیب بر روی آن نمایان میشود و سپس نوبت به صندلیها و داخل واگنها و… میرسد.
گان در قلب محله خطرناک هارلم یک کارگاه بزرگ تعمیر و نقاشی واگن بر پا کرد. واگنهائی که روی آنها گرفیتی کشیده میشد بلافاصله به آنجا منتقل میشدند. به دستور او تعمیرکاران سه روز صبر میکردند تا بر و بچههای محله خوب واگن را کثیف کنند و هر کاری دلشان میخواهد از نقاشی و غیره بکنند بعد دستور میداد شبانه واگن را رنگ بزنند و صبح زود روی خط قرار دهند. باین ترتیب زحمت سه روز آنها به هدر رفته بود.
در حالیکه گان در بخش ترانزیت نیویورک همه چیز را زیر نظر گرفته بود، ویلیام برتون[6] به سمت ریاست پلیس متروی نیویورک برگزیده شد. برتون نیز از طرفداران تئوری “پنجره شکسته” بود و به آن ایمانی راسخ داشت. در این زمان ١٧٠٫٠٠٠ نفر در روز به نحوی از پرداخت پول بلیط میگریختند. از روی ماشینهای دریافت ژتون میپریدند و یا از لای پرههای دروازههای اتوماتیک خود را به زور به داخل میکشاندند. در حالیکه کلی جرائم و مشکلات دیگر در داخل و اطراف ایستگاههای مترو در جریان بود برتون به مقابله مسئله کوچک و جزئی مانند؛ پرداخت بهاء بلیط و جلوگیری از فرار مردم از این مسئله پرداخت.
در بدترین ایستگاهها تعداد مامورانش را چند برابر کرد. به محض اینکه تخلفی مشاهده میشد فرد را دستگیر میکردند و به سالن ورودی میآوردند و در همانجا در حالیکه همه آنها را با زنجیر به هم بسته بودند سرپا و در مقابل موج مسافران نگاه میداشتند.
هدف برتون ارسال یک پیام به جامعه بود که “پلیس در این مبارزه جدی و مصمم ” است.
او يك گام ديگر به جلو برداشت و اداره پلیس را به ایستگاههای مترو منتقل کرد. ماشینهای سیار پلیس در ایستگاهها گذاشت. همانجا انگشتنگاری انجام میشد و سوابق شخص بیرون کشیده میشد. از هر ٢٠ نفر یک نفر اسلحه غیر مجاز با خود حمل میکرد که پرونده خود را سنگین تر میکرد. هر بازداشت ممکن بود به کشف چاقو و اسلحه و بعضا قاتلی فراری منجر شود.
نتيجه اين شد كه مجرمین بزرگ به سرعت دریافتند که با این جرم کوچک ممکن است خود را به دردسر بزرگتری بیاندازند. اسلحهها در خانه گذاشته شد و افراد شرّ نیز دست و پای خود را در ایستگاههای مترو جمع کردند. کمترین خطائی دردسر بزرگی میتوانست در پی داشته باشد.
پس از چندی نوبت جرائم کوچک خیابانی رسید. درخواست پول سر چهار راهها وقتی که ماشینها متوقف میشدند، مستی، ادرار کردن در خیابان و جرائمیاز این قبیل که پیش پا افتاده گمان ميشد موجب دردسر فرد میشد.
باور جولیانی و برتون با استفاده از “پنجره شکسته” این بود که بی توجهی به جرائم کوچک پیامیاست به جنایتکاران و مجرمین بزرگتر که جامعه از هم گسیخته است و بالعکس مقابله با این جرائم کوچک به این معنی بود که اگر پلیس تحمل این حرکات را نداشته باشد پس طبیعتا با جرائم بزرگتر برخورد شدیدتر و جدیتری خواهد داشت.
قلب این نظریه اینجاست که این تغییرات لازم نیست بنیادی و اساسی باشند بلکه تغییراتی کوچک مثل از بین بردن گرفیتی و یا جلوگیری از تقلب در خرید بلیط قطار میتواند تحولی سریع و ناگهانی و اپیدمیک را در جامعه به وجود آورده به ناگاه جرائم بزرگ را نیز به طور باور نکردنی کاهش دهد. این تفکر در زمان خود پدیدهای رادیکال و غیر واقعی محسوب میشد. اما سیر تحولات، درستی نظریه ویلسون و کلینگ را به اثبات رساند.
آيا اين نظريه در جاها و موارد ديگر نيز كاربرد دارد؟ آيا اين نظريه درساير كشورهاي جهان كارايي دارد؟ آيا موفقيتي كه در شهر نيوريورك رخ داد، يك موفقيت اتفاقي بود يا اين دو كارشناس و جرم شناس به حقيقت انكار ناپذير دست گذاشته بودند؟ نظر شما چيست؟
بومی سازی نظریه پنجره شکسته در بهبهان و ذکر چند نمونه
یکی از مشکلات بهبهان، بازارچه های میوه (60خیابان متری، خیابان پیروز، فلکه لاله و …) در کنار پارک غیراصولی خودروها در خیابان های کوچک بهبهان است. حال تصور کنید راهنمایی و رانندگی بدون حتی کوچکترین تذکر به رانندگان متخلف، ساعت به ساعت در این مکان ها گشت زنی کرده و برگ جریمه را در زیر برف پاکن این خودروها قرار دهد. از سوی دیگر شهرداری با جدیت، مکان یابی این میوه فروشان را مورد بازبینی قرار داده و با متخلفان برخورد قانونی کند. به نظر شما اگر این روند فقط یک ماه بصورت مداوم و لحظه به لحظه صورت بگیرد، کسی به خود اجازه می دهد خودروی خود را در هر مکان دلخواه پارک کند؟ به نظر شما با اجرایی شدن این نظریه با محوریت راهنمایی و رانندگی و شهرداری، شاهد تحول بسیار خوبی در این خصوص خواهیم بود؟
در بخش دیگر بعنوان نمونه، معضل سالیان اخیر بهبهان حضور گستره موتورسیکلت ها در بوستان ها و پارک های شهری است که علاوه بر سلب آسایش شهروندان، ایجاد خطر نیز کرده است. آیا برخورد مداوم با این پدیده ساده، نمی تواند جلوی مشکلات بزرگتری مانند حمل و توزیع مواد مخدر در پارک ها را بگیرد؟ چراکه اگر توزیع کنندگان مواد مخدر ببینند پلیس با موضوع کوچک حضور موتورسیکلت ها در بوستان ها اینگونه جدی و مداوم برخورد می کند، قطعا ترس از دستگیری برای موضوع بزرگتر (توزیع مواد مخدر) بیشتر شده و میزان جرایم در این بخش نیز کاسته خواهد شد.
بعنوان مثالی دیگر باید اشاره کنیم که بهبهان سالهاست با مشکلی مانند گرافیتی بر روی در و دیوارهای شهر مواجه است که بی شک از عوامل زشتی منظر شهری به شمار می رود و هر کس به خود اجازه می دهد با بدترین شکل ممکن به تبلیغ کسب و کار خود بپردازد! آیا اگر تئوری پنجره شکسته نیز در همین بخش اجرایی شود، نمی تواند این معضل دیرینه را حل کند؟ آیا اگر شهرداری بصورت جدی با متخلفان این حوزه برخورد کرده و بصورت مداوم پیگیری کند و از سوی دیگر بلافاصله پس از هرگونه دیوارنوشته آنرا ترمیم و زیباسازی کند، این معضل دیرینه تا حدود زیادی مرتفع نخواهد شد؟
نتیجه گیری
قطعا بومی سازی و عملیاتی کردن تئوری پنجره شکسته در بهبهان نیاز به برنامه ریزی، مطالعه و تقسیم کار دقیق و گسترده ای دارد اما بی شک در دستور کار قرار دادن آن می تواند راهگشا باشد چراکه با مطالعه بیشتر بر روی این تئوری و تحقیق در خصوص نمونه های اجرایی مشابه در دیگر نقاط دنیا، اهمیت آن روز به روز نمایان تر خواهد شد. پیشنهاد می شود کارگروهی پژوهشی با ریاست فرماندار محترم بعنوان ریاست شورای تامین شهرستان تشکیل و ابعاد این تئوری بررسی و برای اجرا و بومی سازی آن تلاش شود. بی شک برنامه ریزی و انسجام نهادهای مربوطه کلید موفقیت این تئوری در بهبهان خواهد بود.
منابع
https://en.wikipedia.org/wiki/Broken_windows_theory [1
[1] Graffiti
[2] Broken Window Theory
[3] James Wilson
[4] George Kelling
[5] David Gunn
[6] William Bratton