پانزدهم و شانزدهم اردیبهشت به مناسبت سالروز درگذشت حسین منزوی، نشست غزل فارسی با حضور شاعران مدعی در بندر گناوه برگزار شد.
در این نشست محمد علی بهمنی،محمد سعید میرزایی،حسین جلالپور،غلامرضا طریقی حمیدرضا وطن خواه،ابراهیم اسماعیلی اراضی و شاعرانی دیگر حضور داشتند که هر کدام نظرات خود را درباره ی آنچه تحت عنوان غزل امروز قرار می گیرد بیان کردند، عنایت چرزیانی نیز از دیگر مهمانان این نشست صحبت خود را با موضوع تطبیقی مطالعه کردن هنر و جامعه شناسی آغاز کرد وی با ذکر این نکته که ماتریس های زیبایی در بسترهای فرهنگی و اجتماعی شکل می گیرند و این بسترها حتا نوع چینش دو شی را در سطح عمومی زندگی نیز مرتکب می شوند گفت : به دلایلی از قبیل تک بعدی بودن روش های فکری / فرهنگی و نیز کل/مرکز محوری نطام فکری/ زبانی، بسترهای اندیشه ورزی ما محدود به دو سه روش اشغال شده می باشد
وی با ذکر اینکه : شعر مدرن نیازمند تجربه ی زیبایی شناسی فردی ست و این تجربه ی زیبایی شناسی در بستری اجرایی ست که مسئله فردیت گرایی به رسمیت شناخته شود گفت : ما این تجربه ی فردی را نداریم و در صورت داشتن،به دلیل قربانی شدن امر خاص برای ساختن یک کلیت عقلانی به حاشیه رانده و سرکوب می شود به دلایلی از این قبیل می بینیم که چند دهه شعر فارسی و به خصوص غزل فارسی دارد با یک لحن،چند وزن مشترک تصاویر تکراری و فرمتی از پیش مشخص شده خواننده را از پیش منفعل تر بار می آورد.
وی گفت: اثر هنری و وضعیت فرهنگی و جامعه شناسی باهم و در هم،هم پوشانی دارند اما نمی توان عقب مانده گی روشنفکر را توجیه کرد،روشنفکر باید بتواند خلق روش تازه کند که این روش تازه امکانات تازه ای به سطح فرهنگ تزریق کند وی اذعان کرد : نیمایوشیج پیشنهاد تازه ای با تلفیق جهان بینی فردی و دور خیز در ادبیات گذشته به شعر فارسی ارائه می دهد اما این افق به هر دلایلی بعدها منحرف می شود و ما امروزه می بینم شاعری به نام فاضل نظری شعرش مورد پذیرش مخاطب بدنه و حتا دانشجوها و دیگر قشرهای اجتماعی واقع می شود،از مافیای پشت پرده که بگذریم،یک موضوع مهم وجود دارد و آنهم اینکه شعر فاضل نظری ماحصل یک روش فکری ست و پذیرش آن یعنی وجود داشتن این نوع فکری در جامعه ی ما و مادامی که این روش فکری که ماحصل آن چیزی ست که می بینیم ، تغییر نکند مطمئنن آنچه بعنوان شعر تولید می شود و برایند روش فکری ذکر شده می باشد سلیقه ی انتخابی از طرف مخاطب و خلق اثر هنری توسط هنرمند را نیز تغییر نخواهد داد .
وی با اشاره به اینکه : هنر امروز در موقعیت هایی اتفاق می افتد که آن موقعیت ها ضرورت تاریخی خود را با تبارشناسی کردن و پیدا کردن نقاط اضطراری برای فراهم آوردن رخدادی نو پیدا می کند گفت : شعر فارسی قرن ها در تبع و تابعیت از دو تابع فکری یعنی شریعت و طریقت و دو فرم مستدیر و شجره ای که فرم مستدیر از توهم مرکز محوری انسان دیروز و فرمت شجره ای آن از نظام شجره ای معرفت شناسی ناشی می شد،توانست به هر حال آثاری خلق کند که این آثار در موقعیت های خود می توانند لذت هنری را به دنبال داشته باشند اما روش تفکری ای که ارائه می دهند،ماحصلی امروزی ندارد مضافن اینکه خلایی در این موقعیت اندیشه برای پیدایش رخدادی نو و خلق آثار بدیع نیز وجود ندارد وی در مخالفت با آقای محمد سعید میرزایی که با تاکید بر نگه داشتن کهن الگوی فرمی ( مستدیر) غزل،مهم ترین جریان شعر معاصر را غزل هایی از قبیل غزل های خود می دانست گفت : توهم مرکز محوری با انقلاب کپرنیکی از بین رفته است و در از جا کنده گی اندیشه امروز نطفه ی اندیشه ای که در فرم غزل بسته می شود هرگز به مرحله ی رهایی نخواهد رسید وی اذعان کرد مادام اینکه نظام دستوری / زبانی اتوریته ی روش های فکری ماست،پیشرفتی برای گستره دادن به تفکر و زبان حاصل نمی شود. وی با بیان این نکته که دوره ی مدرن اجازه شک کردن را به انسان مدرن می دهد گفت : به همان شکل که روزی به خاطر اینکه سیاست نتواند وجه ی زیبایی شناسی پیدا کند به روش های ادبیات لیریک و غنایی ( به دلیل اینکه در اردوگاه های نظامی نازی موسیقی واگر پخش می شد ) شک کردند و این روش را مورد حمله قرار دادند و از آن رو که همین روش های هنری و زبانی ست که محمل اندیشه ورزی فردایان می شود ما لابدیم که اول برگردیم ادبیات گذشته ی خود را بشناسیم،روش های تفکری را بشناسیم،ما حصل آنها را تجربه کنیم و با موازین جهانی تطبیق دهیم! دوم اینکه بتوانیم در این دور خیز یک جهش به فراسوی تجربیات گذشته داشته باشیم وی گفت اگر غزل را آوانگارد می نامیم این یک تبلیغ دروغین برای فروش محصولی ست که در مایه از عنوان تبلیغی خود تهی ست وی ادامه داد آنچه ما در شعر آوانگارد جهان می بینیم این است که هنر آوانگارد سر سازش با وجه ی زیبایی شناسی مورد قبول مرکزیت ندارد هر لحظه نقابی بر نقاب دیگری می گذارد،نقاط استراتژیک آن غیر قابل پیش بینی ست هر آن فرمت اش فرو می ریزد،محو می شود،ساختار آن تغییر ساخت می دهد.
چند مرکزی ست و برای اینکه نتوانند به انقیاد درش آورند هر لحظه در حال گریز است حال آنکه شاعر غزلسرا هنوز مراقب این است که مباد یک هجا اضافه تر در مصرع ام به کار ببرم چرا که در انقیاد روش های فکری از پیش مشخص شده و نامبرده می باشد وی ادامه داد: انسان مدرن تنها می تواند در رخداد های نو اعلام کند که می تواند هنوز سوژه ی تاثیر گذار باشد،غزل رخداد نویی نیست و این مرده گی فرهنگ شعری ما در همین انقیاد شعری / زبانی نطفه بسته است،غزل نوشتن اعلام زنده بودن سوژه نیست چرا که رسوبات این فرم و شکل هنری جز در دربارهای پادشاهان و جباران تاریخ پیدا نمی شود و شکل های بیانی و فرمی آن تک آهنگی بودن وزن و هارمونیزه نشدن آهنگ آن اجازه ی فرا روی و خلق موقعیت تازه به انسانی که می خواهد با آفرینش نو اعلام سوژه گی کند نمی دهد، وی در مخالفت با آقای غلامرضا طریقی،محمد علی بهمنی و ابراهیم اسماعیلی که بر این عقیده بوده اند که غزل، شعر امروز می باشد گفت : این فرم در تاریخ خود و ضرورت امروزی آن اعلام زنده بودن سوژه را حتا در یک مورد خاص بهمراه ندارد و جنبه ی فاعلیت را از خالق می گیرد وی به نکاتی از قبیل سیاسی شدن شکل های هنری و چگونه به خدمت خود در آوردن روش های تفکر برای جهت دادن به کارکرد بهتر هژمونی فرهنگی،از هنر،توسط کلان سیاست های دوره ی مدرن اشاره کرد و گفت : هنر رادیکال را نمی توان به انقیاد در آورد و پتانسیل های زیبایی شناسی آن را به جهتی جز جهت خود متن،منحرف کرد و در خصوص وضعیت غزل امروز و کارکردهای آن افزود که غزل نه تنها نمی تواند شانه به شانه ی شعر مدرن و جهان بینی انسان مدرن حرکت کند بلکه محلی از اعراب، در موقعیت های بیانی/لحنی به آن شکل کهن الگویی خود ندارد اما برای اینکه این فرمت با همه ی پدیده ها و عوامل شکل دهنده ی آن که در تبار و تاریخ شکلی آن نهفته اند بتواند در رهگذر شناسایی و عبور از خود به نبود شکل رهایی بخش شعری خود آگاه شود می توانیم یک دوره حرکت هایی با استفاده از امکانات آن برای فرو ریختن وجه ضروری این امکانات،انجام دهیم،یعنی یک تغییر رفرمیستی توجیه کننده برای سیر طبیعی این آگاهی با یک رویکرد تجربی،زیبایی شناسی آنهم در کمرنگ کردن پدر سالاری متنی در حضور خود پدر،تا اینکه در مراحل بعدی به این نبود شکل رهایی بخش واقف شویم و این نبود خلایی باشد برای اتفاقات بعدی که می تواند تکیه بر رویکردهایی زبانی/متنیداشته باشد ( شاید در آنچه بعنوان شعر آزاد می شناسیم ) البته نه در شعر آزاد یا بی وزن به این تعریف امروزی چرا که شعر آزاد امروز اگر چه فرمت بیرونی آن متظاهر به نو شدن هست ولی پدرسالاری دستور زبانی و کلیشه های کلاسه هنوز در زیر ساخت و ذهنیت آن وجود قاطع دارند و هنوز دارد در تبعیت از نظام دستوری حرکت می کند.
وی ادامه داد:
اگر این مراحل شناسایی نقاط ضعف به سلامت طی شود و ما در این دور خیز جهش تازه ای داشته باشیم غزل بعنوان یک شکل در کنار دیگر شکل هایی شعری در زبان فارسی که به نبود شکل رهایی بخش خود در گستره های کمبود خود واقف می شود در مراحل بعدی حرکت شناسایی کمبودهای خود می تواند در موقعیتی که خود این موقعیت در ضرورتی تاریخی،برای بیان وضعیتی با توجه به قرار گرفتن فرم و شکل های تلفیقی در یک اثر و منوط به همه ی پیرامتن و متن آن اثر حکم لنگری را بازی کند اما نه لنگر انداخته ای برای پهلو گرفتن در کناره ای بلکه اگر شاعری باشد که امکانات وزنی/ فرمی/ زبانی را در ورژن های گوناگون بشناسد و به این آگاهی رسیده باشد که فرم شعرش برشی از هستی ست و این هستی در گستره ی زبان شکل می گیرد و در این اقلیم های نوشتاری،نه شهروندی همیشگی،بلکه عابری باشد این لنگر می تواند لنگر انداخته ای در تلاطم دریای متن باشد اما لنگر انداخته ی شناوری باشد!