هرگاه مراسم محرم می رسد، خاطره ها نیز از پی اش می آیند. و حالا محرم با خاطره هایش از راه رسیده، خاطره هایی که یک تاریخ در پشت سر آن قرار دارد و اگر سهراب گفت : پشت سر نیست فضایی زنده، اتفاقا پشت سر محرم در بهبهان همیشه زنده است. محرم به نوعی هویت مردم بهبهان است. بهبهانی ها با محرم هم خاطره بازی می کنند و هم خاطراتشان زنده می شود. در دل این تاریخ، خیلی ها هستند که قرار است هر بار که محرم می آید با ما باشند و ما نفس هایشان را در کنار خود دوباره احساس کنیم، اما برخی ها هم هستند که ما دل در گرو آنها داریم.
با آنها نفس می کشیم، شور می گیریم، اشک می ریزیم و گاهی لبخندی از سر رضایت می زنیم.
در این یادمان قرار است با دو عزیز خاطره بازی کنیم. با دو یار سفر کرده، دو یار عاشق حسین(ع) و دو عاشق شهرمان بهبهان. دو یاری که بسیار برایمان آشنایند. گاهی آشناتر از هر آشنا، زنده یادان مهدی حق پرست و محمد جعفر گله دارزاده.
از عروج ناگهانی شادروان مهدی حق پرست قریب ۱۷ سال می گذرد. شاید اندکی برای نسل جدید بیشتر غریبه ای آشنا باشد تا آشنای غریب. صدای او هنوز هم که به ایام محرم می رسیم از هر کوی و برزن شنیده می شود. هنوز هم هستند کسانی که با ” شیعه ی حق جو (ی) ” او، شیعه تر می شوند و با ” راه زینب پو (ی)” او رسالتی زینبی بر دوش احساس می کنند و برآنند تا کاری زینبی کنند.
بسیارند کسانی که با شنیدن ” مرغ دلم می زند، پر به هوای حسین” مرغ دلشان و نگاهشان به پرواز در می آید و بر گنبد زرین حرم اباعبدالله الحسین (ع) آرام می گیرد.
حق پرست عزیز؛ وقتی برایمان از اباالفضل(ع) می خواندی و می گفتی ( جان به فدایت سقا)، جان خیلی هایمان برای سقای تشنه لب در می رفت و آخر اینکه با بحر طویل هایت، با ” قتل شاه دین حسین است” تو، چه حال ها که نکردیم و چه حظ ها که نبردیم.
اما برای نسل من، کیفور شدن از این حال و حظی که به ما بخشیدی، خیلی زود پایان پذیرفت. تا به تو رسیدیم، لحظه عزیمت تو ناگزیر شده بود و تو باید می رفتی.
شاید آن زمان که ” مرغ دلم می زند، پر به هوای حسین” را برای آخرین بار خواندی باید شستمان خبردار می شد که دلت پر می زند برای آسمانی شدن و رفتنی شده ای. ما را بُهتِ بی تو بودن، فراگرفته بود که فردی از جنس تو آمد و ما را حالی دیگر ارزانی داشت. کسی که هم زمان با تو و شاید هم قبل تر از تو بود و میخواند،اما این بار قرار بود بهتر دیده شود.
نوبت به گله دار زاده رسید.معلمی عاشق که هم رزمنده و جانباز بود و هم خوش صدا و خوش قلب.حاج محمد جعفر از همان آغاز ورودش به عرصه نوحه خوانی می خواست پژواکی از بغض در گلو فشرده ی مردم بهبهان باشد. خودش را خوب پیدا کرد درد دلهایش را که دردهای مشترک بودند را با مردم شهر تقسیم کرد.
آن زمان که ((شیعه دارد درد دل ها با حسین)) را خواند و یا حسین گویان ((فریادش از ظلم یزیدیان بر لب بود)) و یادمان هست که از قِبَل آنها که خواندی چه بسیار طعنه ها که نشنیدی و چه آزارها که ندیدی ، و اینها برای تو که قرار بود فراتر از زمانه خویش باشی چیزی نبود. آخر تو را چه باک بود از سرزنش خار مغیلان!!
یادت هست آن سالی را که چندین شب از محرم را به گچساران رفتی برای نوحه خوانی و کام دوستدارانت را تلخ کردی با آمدنت و خواندن((بر سر نیزه سری نگران زینب است))چه ولوله ای برپا کردی؟یادت هست؟
یادت هست آن سالی که((باران پائیزی ببار خاموش کن خاکسترم))را خواندی ،لحظه ی سال تحویل فرارسید تو نوحه را قطع کردی و ما همگی در صحن و سرای امامزاده فضل(ع) نشستیم و تو بر ایمان((یا مقلب القلوب والابصار)) را خواندی؟ آن سالی که محل کاروانسرا و محل شاه فضل(ع) را به آرامش و دوستی فراخواندی را یادت هست؟
آن سالی که با جوانان پر شور محل شاه فضل در شب عاشورا همگام شدی و برای جلوگیری از تنش و آرام کردن آنان کنارشان در محل امام زاده فضل(ع) نشستی و در محل امام زاده حیدر برای محل شاه فضل نخواندی را چطور؟
و اما سال آخر؛ اگر خودت هم نخواهی بیاد بیاوری همه مردم شهر در حافظه شان ثبت است. چه بی باک بیم دادی از خطر پیش رو و ما چه آسان غفلت کردیم و حال بگذریم از دستهایی که پشت قضیه بودند.
تو هم چون دوست و سلف خود سرماندن نداشتی و شش سال نبودنت چقدر زود گذشت.حالا دیگر کسی نیست که عصر روز عاشورا برایمان ((ای خاک گرم کربلا کن دمی مدارا، با عزیز زهرا))را بخواند و هر از گاهی که دلش می گرفت از نامردمیها و بیداد ها از((شکوه تاریخ))برایمان بگوید.
برخی علاوه بر اینکه نفسشان گرم است، حق هم هست. این دو عزیز اینگونه بودند شاید این شعر حافظ که در پی می آید ، هم مصداقی باشد از این دو، و هم حال و هوای خاطر دوستداران را نشان باشد:
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
آلبوم عکس های کمتر دیده شده از مرحوم حاج محمد جعفر گله دار زاده :
* با تشکر از آقایان وحید مصفر و امین سلامی برای تهیه عکس ها.
آقا وحید احسنت…واقعاً احسنت
در تمام دهه اول محرم همواره به این فکر میکردم که دارم به نوحه های بی محتوای این سالها با صداهای نکره گوش میدم….همیشه هم بهتر میدیدم تو خونه بشینم و صدای غم کربلا دار گله دارزاده رو گوش بدم…تنها ساعتی هم که بیرون رفتم شب عاشورا و روز عاشورا بیشتر محض دیدن دوستان بود.
بدون تو چگونه محرم را سپری کنیم حاجی جان جایت او بخاطر دفاع از شهرمان […]شد بیاید همه با هم نوحه های حاج محمد جعفر رادر شهر طنین انداز کنیم و یادش را گرامی بداریم وای که محرم بدون تو سخته همشهری خاموش نباش که پروانه ها رفتند او بید آد میکند شهر را از صدا یش پرکن تا بوی محرم آید